Samstag, 12. Juni 2010

وانقلاب ایران Emma






جنبه های فرویدی وبنیامینی* جنبش سبز

از: سما معانی
ترجمه: کیمیاگر
:ویراستارمتن فارسی
ایرج هاشمی زاده

:مقاله‌ای را که میخوانید در شماره اخیر کیهان لندن منتشر شده است

http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/archive/khandaniha/article/Sale89_10/Dr_Maani.htm

Für die deutschsprachigen Leser: Mein Essay "Emma und die Revolution im Iran - das Freudianische und das Benjaminische an der iranischen Freiheitsbewegung" versucht ausgehend vom Rekurs der aktuellen iranischen Protestbewegung auf die Revolution von 1979 eine Auseinandersetzung mit dem Phänomen revolutionärer Reinszenierungen.

Die hier veröffentlichte persische Übersetzung meines auf Deutsch verfaßten Essays erschien gestern im Londoner Keyhan - der größten iranischen Oppositionszeitung. Herzlichen Dank übrigens an "Kimiagar" für die exzellente Übersetzung und an Iradj Hashemizadeh für das - genauso exzellente - Lektorieren der Übersetzung!

وقتی «کمسیون بزرگداشت کمیته مرکزی» حزب کمونیست شوروی از«سرگی ایزن اشتاین»1 خواست تا به مناسبت دهمین سالگرد انقلاب اکتبر فیلمی تهیه کند، «ایزن اشتاین» درمیادین حقیقی وبا انقلابیون سال 1917
فیلم مستندی به نام «اکتبر» ساخت- فیلمی که بعد ها درجایگاه فیلم های کلاسیک جای خوش کرد. ده سال پس ازگذشت انقلاب اکتبر هزاران نفرازانقلابیون آنزمان درفیلم غول پیکرایزن اشتاین، دگرباردرنقش انقلابیون بروی صحنه سینما آمدند.

درتظاهرات عظیم تهران پس ازاعلام نتیجه انتخابات ریاست جمهوری وسرقت آرای مردم وتقلب آشکار سیل تظاهرکنندگان راهی خیابان ها شدند. درمیان توده تظاهرکنندگان بسیاری از انقلابیون بهمن ماه 1357 نیز دیده می شدند و دقیقا همان شعارهایی را برزبان آوردند که 30 سال پیش نیز برعلیه رژیم شاه درفضای تهران آنزمان بگوش می رسید، مانند فریاد «الله اکبر» که باردیگر پس از 30 سال ازپشت بام های تهران ودگرشهرهای ایران آرامش شب را برهم ریخت.

اینکه وقایع تاریخی چون11سپتامبرویا بحران اخیراقتصادی با رویدادهای تاریخی مشابه مقایسه می گردد ویاحتی تکرارهمان رخدادهاتلقی می شود، نکته تازه ای نیست. این نوع تصرف رخدادهای تاریخی معمولا کوششی است برای اهلی کردن آنها بدین معنا که وقتی رویدادی به تاریخ می پیوندند یا پیوند داده می شود، ارتباط آشنا وشناخته شده ای با تاریخ بدست می آورد و جنبه های تازه ونگران کننده اش را ازدست می دهد.

پیوند جنبش سبزباانقلاب 1357 اما نه تنها خالی ازبار«آرامش بخش» بود بلکه برعکس ترس هراسناکی درصفوف حاکمین جمهوری اسلامی بوجود آورد. باوجود آنکه سران جنبش سبزمکررا تاکید وحتی اصرارکردند که خیال تکرارانقلاب 1357را درسرندارند، نحوه تصویراین جنبش امادقیقا حال وهوای انقلاب 30 سال گذشته را داشت - واگرپیامی دراین تضاد نهفته باشد تنها می تواند انگشت اخطار بسوی حاکمین وقت باشد که «مادرسرخیال انقلاب نداریم، اما اگر حق انتخاب برای مان نگذارید، آنوقت باردیگرتحولی بنیادی درپیش است»

حاکمین جمهوری اسلامی پیام را دریافت کردند. درماه اوت 2009 علی خامنه ای، رهبرجمهوری اسلامی، جنبش سبزرا «کاریکاتور انقلاب 57» نامید وبااین سخن ــ ودقیقا باهمین کوشش درکتمان آن ــ ترس ووحشت خویش را از«زیردستان» به پابرخاسته فاش کرد. سخنان خامنه ای انسان را به یاد سخن یکی ازبیماران «فروید» می اندازد که خطاب به «فروید» گفت: «لابد می پرسید این شخص دررویای من چه کسی است؟ درهرصورت مادرم نمی تواندباشد» وفروید درپاسخ به بیمارگفت« پس دقیقا مادرتان است» !

اماشاید براستی دراین سخن خامنه ای حقیقتی نهفته باشد. بسیاری ازمفسران تظاهرات پس ازپایان انتخابات را بازسازی صحنه های انقلاب بهمن 1357 می خوانند واین بی درنگ خاطره انقلابیون اکتبر 1918 روسیه را به خاطره ما بازمی گرداند، که 10 سال بعدازانقلاب اکتبر درفیلم «ایزن اشتاین» درنقش سابق خود برصحنه ظاهرشدند . اما آیا تکرار صحنه های یک انقلاب در جنبش یاانقلابی دیگر به این معنا نیست که جنبش یا انقلاب دوم فقط جنبه بازی ونمایش رادارد؟

این گفته مارکس نیزکه «تاریخ نخست بصورت یک تراژدی جلوه می کند ودرصورت تکراربه صورت کمدی» اشاره ای است به این سوی وبعید نیست که خامنه ای نیز برای تحقیرجنبش سبزازکارل مارکس کمک گرفته باشد، که دراینصورت زیاد هم ناروا نیست اگرسخن خامنه ای را کاریکاتوری ازگفته مارکس بدانیم.

بدنیست به این سخن مارکس نگاه دقیقتری بیندازیم:

"هگل تاکید می کند که همه رویدادهاوشخصیت های بزرگ تاریخ جهان دوباربه صحنه می آیند. اواما فراموش کرد اضافه کند که نخست بصورت تراژدی و باردوم به صورت کمدی" 2.

درکتاب«هجدهمین بروماری لویز بناپارت» مارکس به کودتای«لویز بناپارت» ــ که بعدها به ناپلئون سوم موسوم شد ــ دردسامبر1851و به دوره کوتاهی ازتاریخ فرانسه اشاره دارد که باانقلاب فوریه 1848 آغازشد وبا کودتای ناپلئون سوم خاتمه یافت . مارکس این هردورویداد وجزئیات پیشتاز آنرا درمقایسه با بقول او تراژدی انقلاب1789 وبه قدرت رسیدن ناپلئون اول درسال 1799 یک «کمدی» می خواند.

جالب اینجااست که درادامه سخن، مارکس براین باور است که نه تنها انقلاب «صغیر» 1848 درفرانسه تقلیدی ازانقلاب ــ به قول او ـ کبیر 1789
بوده است بلکه آن انقلاب کبیرنیز به نوبه خود پدیده ای تکراری بوده است.

«انقلاب 1789 ــ 1814 به تناوب یک بار لباس جمهوری روم ودگربار جامه امپراتوری روم را برتن کرد» 3

واین صحنه سازی انقلابیون فرانسه درنقش رومی ها درتاریخ انقلابهای سیاسی ومذهبی ازنظرمارکس پدیده بیسابقه ای نیست. اودراین ارتباط ازمارتین لوتر که خودرا درنقش « پولوس» 4 مقدس می دید وهمیچنین از«الیورکرمول»5 ومردم انگلیس نام می برد که به گفته او ازکلام تورات برای یک انقلاب بورژوا الگو گرفته بودند: «سنت تمام دوده های مرده مانند کابوسی برمغززندگان سنگینی می کند وهنگامی که به نظر می رسد می خواهندخود واوضاع را دگرگون سازند؛ درست درهمین دوران بحران انقلابی است که ارواح گذشتگان را فرا می خوانند» 6



انقلاب ازاین نگاه بدون بازسازی صحنه های انقلاب های پیشین یا به قول مارکس بدون «فراخواندن ارواح گذشتگان» میسر نیست، و بابرخورد به این ادعای دوم باید درادعای نخست تجدیدنظرکرد ونتیجه گرفت که چنانچه رویداد 1848 چون کاریکاتوری ازانقلاب 1789 ولویز ناپلئون ـ به حق ـ کاریکاتوری ازعمویش جلوه گر می شود، پس باید جمهوری اول فرانسه را نیز به نوبه خود کاریکاتور جمهوری روم و ناپلئون اول را کاریکاتور سزار بشماربیاوریم.

البته مارکس برتضاد بین گفته اول خود ــ مبنی براین که انقلاب ها ابتدا به صورت تراژدی و دگربار به صورت کمدی جلوه می کنند- وگفته دوم خود -مبنی براینکه همه انقلاب ها تکراری و بهمین جهت کمدی هستند - واقف است وبرای حل این تضاد نظریه سومی را مطرح می کند براین مبنا که هرچند درواقع همه انقلابها کمدی هستند بااین حال برخی ازکمدی ها را می توان تراژدی های بزرگی نیز قلمداد کرد:

«توده ها واحزاب انقلاب پیشین فرانسه درجامه رومی وظایف عصرخودرا مبنی بر ایجاد جامعه مدرن بورژوازی به انجام رساندند» 7

اینکه آیا انقلاب ازنوع تراژدی ویا کمدی است؛ ازاین نگاه ــ وبرخلاف آنچه جمله نخست بروماری بدان اشاره دارد - نمی تواند صرفا به ترتیب تاریخی وقوع آن بستگی داشته باشد وصرف اینکه جنبش سبز 30 سال پس ازانقلاب 1357 اتفاق افتاده نمی توان به آن برچسب کمدی زد. پرسش اساسی این است که هرجنبش یا انقلابی تا کجا وتاچه حد توانانی حل «وظایف عصر» خودرا دارد.



اما «وظایف عصرما» کدامند؟ و توانائی جنبش سبز درحل این وظایف را باکدامین معیار می توان سنجید؟ بنظرمی رسد دراینجا ما به یک ماشین تخیلی محتاج ایم تا سواربرآن به آینده سفرکنیم و سالها پس ازپیروزی احتمالی جنبش سبز بانوعی «درک مابعدی» به این دوسوال پاسخ دهیم. بافقدان چنین ماشین تخیلی «زمان نوردی» ما ازپاسخ به این دوسوال حیاتی معذوریم. مگرآنکه همین واژه «درک مابعدی» بتواند راهگشای معمای ما گردد.

فروید در«طرح روانشناسی»8 از زن جوانی به نام «اما» سخن می گوید که قادرنیست به تنهایی درون مغازه ای برود. «اما» مشگل خودرا درارتباط با خاطره ای اززمان کودکی ــ دوازده سالگی ــ می بیند. درآن خاطره «اما» ــ که به نظرفروید در آن زمان تازه به سن بلوغ رسیده ــ دوفروشنده مرد را درمغازه ای درحال خندیدن می بیند ووحشتزده از آن مغازه می گریزد.
فروید باکنجکاوی خاص خود خاطره دیگری را ازدختر بیرون می کشد؛ دراین خاطره دوم «اما» درسن هشت سالگی به تنهایی برای خرید شکلات وشیرینی به یک بقالی می رود.وبقال ــ بانیشخندی برچهره ــ به دختردست درازی می کند9.
فروید ازاین دواتفاق برای «اما» نتیجه می گیرد که خنده های آن دوفروشنده درمغازه «اما» ی 12 ساله را ناخودآگاه به یاد نیشخند بقال ودست اندازی او می اندازد .
ازنگاه فروید خنده های آن دوفروشنده باعث نوعی «درک مابعدی» ــ والبته ناخودآگاه ــ ازآن آسیب روحی درسن هشت سالگی است ونشانه بروز آن آسیب ترس «اما» از ورود به هردکان ومغازه ای است.

فروید ازاین مورد خاص که آنرا به عنوان نمونه برای تئوری «درک ما بعدی» اش مطرح می کند نتیجه می گیرد که یادآوری یک خاطره می تواند منجربه آشفتگیی گردد که به هنگام وقوع آن حادثه رخ نداده، اما تحولات ناشی از بلوغ جنسی درک دیگری ازآن رویداد راممکن می سازد.
«درک مابعدی» برای فروید فقط به این معنا نیست که مفهوم واقعی رویدادی پس ازگذشت زمان معینی روشن می شود؛ اوبدین باوراست که جنبه اساسی یا به بیانی دیگر حقیقت آن رویداد درآینده وبا گذشت زمان به وقوع می پیوندد، زیراانسان پس از گذشت زمان معینی قادربه مواجه شدن باجنبه های اساسی وحقیقت آن رویداد است . در مورد «اما» بعدازرسیدن به بلوغ جنسی.

ما اگرچه درداستان «اما» بابرخی مجهولات مواجه هستیم، اما تئوری «درک مابعدی» فروید می تواند به نحو غیرمنتظره ای بعضی ازگره های «تئوری انقلاب ها» را بگشاید. این تنها انقلاب های گذشته نیستند که سرنوشت انقلابهای زمان مارا تعیین می کنند، زمان ما نیزتوان آنرا دارد که گره های بسته دیروزرا بازکند.

درانتقال تئوری«درک مابعدی» ازچهارچوب روانکاوی فروید به تئوری «بازسازی» انقلابها البته باید احتیاط گزید. ازطرف دیگر بین تاریخ انقلابها و آنچه فروید ازآن به عنوان «درک مابعدی» آسیب های روحی یاد می کند مشابهات پراهمیتی وجود دارد. نوعی درک مابعدی آسیب هایی که درانقلابها نهفته است. منظورما اینجا این نیست که انقلابها درخاطره جوامع به هرحال همچون آسیب های روحی به ثبت می رسند. منظور پدیده هایی چون انفجارخشونت، اعدام ها، پاکسازی ها نیستند. درک مابعدی آسیب هایی که انقلابها مسبب آن هستند اشاره به پدیده ای دارد که درابتدا محسوس نیست، اشاره به آنچه که بود ندارد، اشاره به آنچه می توانست باشد ونبود دارد. بازمنظورشکاف بین شعارهای انقلاب وواقعیت های پس ازانقلاب نیست. منظور خیانت به ایده آلهای انقلاب نیست- مشگل درخود ایده آل ها است. انقلاب 57 برخلاف آنچه شایع است ازآغاز نه یک جنبش دموکراتیک ونه یک چنبش چپ بود که بعدها منحرف شد. انقلاب 57 ازابتدا منحرف بود. ازآغاز فریاد خواستارهای دموکراتیک ویا عدالت اجتماعی بانداهای دیگر توام بود. همانطورکه «اما» به هنگام وقوع آن قادربه درک معنای دست اندازی بقال ــ ونیشخند اوــ نبود. جامعه ایران سال
1357
نیزقادربه درک آن نبود که شعارمحوری انقلاب : استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی به قول «اسلاوی ژیژک»10 بازگشت خداوندی قربانی طلب را بشارت می داد.11
درآن زمان پسوند اسلامی واژه جمهوری همچون سوپاپ اطمینان برای جلوگپری ازجوانب ناخوشایند مدرنیته درنظر گرفته شد. همان مدرنیته ای که جوانب «خوب» آنرا ــ آزادیهای فردی، حقوق بشر، قانون مداری ــ جامعه آن روز ایران خواستار شان بود. درآنزمان پسوند ــ نابجای ــ اسلامی به «جهان پاک» ولبخند یک روحانی فرزانه پیوند داده می شد واگرآنرابه فرهنگ غربی ــ مسیحی انتقال دهیم صومعه شاعرانه را تداعی می کرد ونه پدیده ای چون نفنیش عقاید یا شخصیتی چون «ساوناراولا» 12.

درک معنای واقعی پسوند اسلامی جمهوری که درپی انقلاب 57 درفرهنگ سیاسی ماوارد شد ، تازه روزدر«مابعد» ممکن گردید ، درزمانی که درپی تقلب گسترده انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته براندازی این جمهوری رابرای نخستین بار بطور جدی ــ ونه به صورت یک آرزوی آرمان شهری ــ مطرح ساخت.

بحث انگیزترین شعارجنبش اعتراضی اخیر به همان شعارمحوری انقلاب
57
اشاره دارد: استقلال ، آزادی ، جمهوری ایرانی. سخن از«جمهوری ایرانی» ممکن است برای کسانی که آشنایی چندانی با مسائل ایران ندارند مظنون به نظرآید. منظوراین شعار چیست؟ جمهوری ناسیونالیستی یا نوعی جمهوری خاص برای ایران که ضرورت به طراحی دارد؟ نکوهش وانتقادی که دراین دوپرسش نهفته است دررسانه های فارسی زبان و ازجانب کسانی که باید با پس زمینه های این شعار آشنا باشند نیز مکرر برزبان می آید. این گروه شاید به هرنیت نمی خواهند با واقعیت های آشکار روبرو شوند. درایران چندی پس ازانتخابات ریاست جمهوری اسکناس هایی به جریان افتاد که پسوند «اسلامی» درعبارت «جمهوری اسلامی ایران» خط خورده بود و«جمهوری اسلامی ایران» به «جمهوری ایران» تبدیل شده بود. شعار«جمهوری ایرانی» دقیقا نتیجه همین حذف است . واژه «ایرانی» درشعار«جمهوری ایرانی» مدعی هیچ نوع محتوایی چون ناسیونالیسم ویا نوعی حکومت اختصاصی برای ایران نیست . پسوند «ایرانی» تنها جای خالی پسوند «اسلامی» را به تصرف خود درآورده است.

شعار استقلال ، آزادی ، جمهوری ایرانی با اشاره به شعار محوری انقلاب
57
استقلال ، آزادی، جمهوری اسلامی ، درواقع به آسیبی اشاره دارد که درانقلاب
57
نهفته است وحقیقت آن تازه امروز است که توان آشکارشدن ویا ـ ازنقطه نظر«درک مابعدی» فروید ــ توان به وقوع پیوستن را دارد. آسیبی که سخن از«جمهوری ایرانی» آن را درعین حال ــ باانگشت گذاشتن روی آن و جایگزینی پسوند «ایرانی» به جای «اسلامی» - بلقوه درمان می کند.

والتربنیامین13 هرچند احتمالا ازتئوری «درک مابعدی» فروید اطلاعی نداشت ، اما نوعی تئوری «درک مابعدی» تاریخی را پی ریزی کرد. بهمان صورت که برای فروید رویدادهای زمان حال می توانند باعث گردند که رویداد های گذشته به صورت واقعی خود جلوه کنند ، ازنظر بنیامین رویدادهای زمان حال می توانند گذشته یا حتی کل تاریخ را دگرگون سازند. برای بنیامین اما بروز ویا وقوع آسیب در«مابعد» مطرح نیست. اوبرعکس معتقد است که زمان حال قادراست گذشته را «نجات دهد». بدین معنا که تحولات امروز می توانند به رویدادهای دیروز معنای دیگری دهند.
«اگرچنین باشد میان گذشتگان ومامعیادی سری وجود دارد . پس روی زمین انتظار مارا می کشیده اند. پس ما را نیز چون نسل های قبل قدرت نجاتی هست که گذشتگان حق مطالبه آن را دارند. ازچنین مطالبه ای نمی توان به سادگی سرباززد»14

بابازسازی انقلاب 57 جنبش سبز آسیب نهفته درآن انقلاب را یادآور می شود وبه حقیقت آن آسیب امکان بروزمی دهد. این «به وقوع پیوستن» برای جنبش سبز البته جنبه سمبلیک دارد؛ اما رژیمی که درپی آن انقلاب به قدرت رسید ــ بانشان دادن چهره حقیقی خود ـ به این «به وقوع پیوستن» آن آسیب جنبه ای واقعی داد: از برخورد بیرحمانه با تظاهرکنندگان گرفته تا کشتار، محاکمات نمایشی، تجاوز وشکنجه.
ازتمامی اینها باید به عنوان جنبه های فرویدی جنبش سبز یادکرد.

شعار "استقلال - آزادی -جمهوری ایرانی‌" - که در آن خواستار‌های نیروهای پیشتاز جنبش سبز متبلور میشوند - انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ را یاداوری می‌کند، یا به قول مارکس آن انقلاب را همچون مرده‌ای فرا میخواند. این یاد آوری اما با لغو سمبلیک آن انقلاب همراه است (جایگزینی "ایرانی‌" به جای "اسلامی"). با فرا خوانی انقلاب ۵۷ جنبش سبز سعی‌ دارد آن انقلاب را "در ما بعد" از آسیبی که در آن نهفته است برهاند.
واین جنبه بنیامینی جنبه سبز است.

-----------------------------------------------------------------------------

*والتر بنیامین (۱۸۹۲-۱۹۴۰) فیلسوف و تئوریسین اجتماعی آلمانی


1) Sergej Eisenstein
2) Karl Marx: Der Achzente Brumarie des Louis Bonaparte. Frankfurt am Main, 2007, S.24
3) Ebd.
4) Paulus
5) Oliver Cromwell
6) Ebd.
7) Ebd.
8) Sigmund Freud: Entwurf einer Psychologie. In ders.:Gesammelte Werke, Nachtragsband, Frankfurt am Main, 1999, S.445
9) Ebd.
10) Slavoj Zizek
11) Slavoj Zizek: Auf verlorenem Posten. Frankfurt am Main, 2008, S.97
12) Savonarola
13) Walter Benjamin
14) Walter Benjamin: Über den Begriff der Geschichte. In ders.: Gesammelte Schriften, Bd. I.2, Frankfurt am Main, 1980, S.691

Keine Kommentare: