سما معانی
ترجمه فارسی: ایرج هاشمی زاده
ترجمه فارسی: ایرج هاشمی زاده
مقالهای را که میخوانید ترجمه زیبای فارسی دوست خوبم ایرج هاشمی زاده از متنیست که در ژوئن ۲۰۰۹ چند روز پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران به زبان آلمانی نوشتم. این مقاله در شماره اخیر کیهان لندن به چاپ رسیده.
وقتی دردهه ٔ هفتاد با پدرومادرم ازآلمان به تهران بازگشتم، بزرگترها درهرموقعیت وفرصتی سخن خودرا بااین جمله باتمام می رساندند: «…برای همینه این مملکت عقب مونده … »
آن زمان ۶ ساله بودم.
چندباردرهفته بعدازظهرها پیش مادربزرگم بودم. یک روز که بامادربزرگ پیاده عازم خانه پدرومادرم بودیم، تنگ غروب بود و آسمان پرازستاره. مادربزرگ شروع کرد ازستاره ها وصورتهای فلکی برایم تعریف کردن. این اولین بارنبودکه ازستاره ها برایم سخن می گفت. پرسیدم: «مادربزرگ ازکجا اینها را یاد گرفته ای؟»
گفت: «تابستانها تهرونی ها روی پشت بام می خوابند».
«روی پشت بام؟ می خوابند؟»
پاسخ مادربزرگ گیجم کرد. پشت بامهای شهردوسلدورف، شهری که قبل از بازگشت به تهران درآن زندگی می کردیم، جلوی چشمانمان ظاهرشد وتصویرمادربزرگ را، خوابیده برپشت بام پرشیب خانه های دوسلدورف، می دیدم واین جمله آهسته وآرام برزبانم آمد: «…برای همینه این مملکت عقب مونده…»
یادش بخیر! آنزمان پسربچه ای بودم که اغلب پای درکفش بزرگترها می کردم.
دراین روزهای تابستانی* درتهران مردم شب ها برپشت بامها می روند، ولی نه برای خوابیدن. ازپشت بام ها شب به شب بانگ «الله اکبر» به صدا درمی آید؛ خدابزرگ است. بانگ نبرد اپوزیسیون با رژیم حاکم ، رژیمی که مصمم است با تقلب درانتخابات وبا حضوراراذل وخشونت بی رحمانه صدای مردم را برای کمی آزادی و حفظ عزت وشرف خفه کند.
اما چرا «الله اکبر»؟ مگر ۳۰ سال پیش درست همین «الله اکبر» نبود که زنگهای انقلاب را به صدا درآورد ومنتهی به همین سیستمی شد که مردم امروز برعلیه آن برخاسته اند؟ چرا مردم شب ها برپشت بامها بانگ «مرگ بردیکتاتور» سرنمی دهند یا ساده تر، چربا کلمه ساده«آزادی» خواسته خودرا بیان نمی کنند؟
البته مردم فریاد«آزادی» و «مرگ بردیکتاتور» را هم سرمی دهند اما آهسته تر و اکثرا درروزروشن ونه درشب.
آیا مردم ایران به نوعی قربانی تکرارناخواسته تاریخ اند که گوئی ازغیب دستی آنها رارهبری می کند تا مکرردرمکرراشتباهی را تکرارکنند؟
می دانیم برای «فروید» تکراراجباری نشانه غریزه مرگ است. آیا ایرانی ها ملتی خسته اززندگی اند و کشش وتمایل به خودکشی دارند؟
بسیاری معتقدند بانگ «الله اکبر» فاقد پیامی خاص وفقط نقل قولی است از انقلاب ۱۳۵۷، که با تکرارآن مردم می خواهند ظلم وستم حاکم برروح وجان خویش را به گوش حاکمین برسانند؛ پیامی است به علی خامنه ای: « آن زمان را به یاد می آوری؟، دوباره در همان شرایط هستیم».
حقیقتی دراین استدلال نهفته است، برپایه چنین استدلالی، نقل قول
بودن بانگ «الله اکبر» به این اعتراض کاراکتری نه کهنه ومهجور، بل برعکس پست
مدرن میبخشد.
اما آیا مردم با بکارگرفتن زبان سرکوبگران ــ حتی اگرفقط هدفشان رساندن پیام به سرکوبگران باشد ــ در«تورعلاج ناپذیرزبان حاکمان» گرفتارنمی شوند؟
به زبان دیگر: آیا بافریاد «الله اکبر» ادامه فشار وظلم حاکم را فریاد نمی زنند؟
.اما شاید بانگ «الله اکبر» کمترنقل قول است تا نوعی یادگارتاریخی.
اسلاوی ژیژک درکتاب «خلع سیاسی اخلاق»(1) ازیک کمونیست وانقلابی اسلونی
یاد می کند که درسال ۱۹۴۳دراردوگاه اسیران سیاسی وقومی دولت فاشیستی ایتالیا درجزیره « راب»(2) شورش زندانیان یوگسلاوی را رهبری کرد وبربیش از۲۰۰۰
سرباز مسلح ایتالیائی پیروزگردید. کمونیست ها پس ازپایان جنگ این مرد انقلابی را دستگیرودراردوگاهی درجزیره ای زندانی کردند وسپس درسال ۱۹۵۳وادارش کردند با سایر زندانیان مجسمه ای بمناسبت دهمین سال شورش جزیره « راب» بناکند.
به زبان ساده تر، مجسمه ای برای خودش وبه یادبود خودش.
ژیژک درسرنوشت این انقلابی، سرنوشت مشابهی ازمیلیون ها انسانی را میبیند که ابتدا درمبارزات انقلاب سرخ روسیه شرکت می کنند و سپس دردوران فرمانروائی استالین به برده هایی تبدیل می شوند که به اجبار درساختن مجسمه یادبودگذشته انقلابی خود محکوم می گردند.به گفته ژیژک یک نوع « ظلم شاعرانه».
ما ایرانی ها برای شعروشاعری، از ذوق وقریحه بالائی برخورداریم -وحال بنظر می آید برای « ظلم شاعرانه».
ما با بانگ «الله اکبر» مجسمه خود، مجسمه انقلاب ۵۷ یا بهتربگویم، گذشته انقلابی
مادران و پدرانمان را بنا می کنیم.
بااین تفاوت با آن انسانهایی که ژیژک ازآنها نام می برد، که ما بر عکس آنها بدلخواه خود این کار را انجام میدهیم - ودرزمانی که امید به رهائی از دیکتاتوری مذهبی جلوی چشمانمان قرارگرفته.
آیا روزی به یادبود «الله اکبر» امروزمان- « ظلم شاعرانه»ای که بسوی
خودمان نشانه گرفته ایم - آیا روزی به یادبود «الله اکبر» امروزمان خواهیم گفت: «…برای همینه این مملکت عقب مونده …» ؟
*این مقاله درژوئن 2009
خرداد۱۳۸۷
نوشته شده
1) Slavoi Zizek, Die Politische Suspension des Ethischen. Frankfurt am Main 2005
2) Raab
وقتی دردهه ٔ هفتاد با پدرومادرم ازآلمان به تهران بازگشتم، بزرگترها درهرموقعیت وفرصتی سخن خودرا بااین جمله باتمام می رساندند: «…برای همینه این مملکت عقب مونده … »
آن زمان ۶ ساله بودم.
چندباردرهفته بعدازظهرها پیش مادربزرگم بودم. یک روز که بامادربزرگ پیاده عازم خانه پدرومادرم بودیم، تنگ غروب بود و آسمان پرازستاره. مادربزرگ شروع کرد ازستاره ها وصورتهای فلکی برایم تعریف کردن. این اولین بارنبودکه ازستاره ها برایم سخن می گفت. پرسیدم: «مادربزرگ ازکجا اینها را یاد گرفته ای؟»
گفت: «تابستانها تهرونی ها روی پشت بام می خوابند».
«روی پشت بام؟ می خوابند؟»
پاسخ مادربزرگ گیجم کرد. پشت بامهای شهردوسلدورف، شهری که قبل از بازگشت به تهران درآن زندگی می کردیم، جلوی چشمانمان ظاهرشد وتصویرمادربزرگ را، خوابیده برپشت بام پرشیب خانه های دوسلدورف، می دیدم واین جمله آهسته وآرام برزبانم آمد: «…برای همینه این مملکت عقب مونده…»
یادش بخیر! آنزمان پسربچه ای بودم که اغلب پای درکفش بزرگترها می کردم.
دراین روزهای تابستانی* درتهران مردم شب ها برپشت بامها می روند، ولی نه برای خوابیدن. ازپشت بام ها شب به شب بانگ «الله اکبر» به صدا درمی آید؛ خدابزرگ است. بانگ نبرد اپوزیسیون با رژیم حاکم ، رژیمی که مصمم است با تقلب درانتخابات وبا حضوراراذل وخشونت بی رحمانه صدای مردم را برای کمی آزادی و حفظ عزت وشرف خفه کند.
اما چرا «الله اکبر»؟ مگر ۳۰ سال پیش درست همین «الله اکبر» نبود که زنگهای انقلاب را به صدا درآورد ومنتهی به همین سیستمی شد که مردم امروز برعلیه آن برخاسته اند؟ چرا مردم شب ها برپشت بامها بانگ «مرگ بردیکتاتور» سرنمی دهند یا ساده تر، چربا کلمه ساده«آزادی» خواسته خودرا بیان نمی کنند؟
البته مردم فریاد«آزادی» و «مرگ بردیکتاتور» را هم سرمی دهند اما آهسته تر و اکثرا درروزروشن ونه درشب.
آیا مردم ایران به نوعی قربانی تکرارناخواسته تاریخ اند که گوئی ازغیب دستی آنها رارهبری می کند تا مکرردرمکرراشتباهی را تکرارکنند؟
می دانیم برای «فروید» تکراراجباری نشانه غریزه مرگ است. آیا ایرانی ها ملتی خسته اززندگی اند و کشش وتمایل به خودکشی دارند؟
بسیاری معتقدند بانگ «الله اکبر» فاقد پیامی خاص وفقط نقل قولی است از انقلاب ۱۳۵۷، که با تکرارآن مردم می خواهند ظلم وستم حاکم برروح وجان خویش را به گوش حاکمین برسانند؛ پیامی است به علی خامنه ای: « آن زمان را به یاد می آوری؟، دوباره در همان شرایط هستیم».
حقیقتی دراین استدلال نهفته است، برپایه چنین استدلالی، نقل قول
بودن بانگ «الله اکبر» به این اعتراض کاراکتری نه کهنه ومهجور، بل برعکس پست
مدرن میبخشد.
اما آیا مردم با بکارگرفتن زبان سرکوبگران ــ حتی اگرفقط هدفشان رساندن پیام به سرکوبگران باشد ــ در«تورعلاج ناپذیرزبان حاکمان» گرفتارنمی شوند؟
به زبان دیگر: آیا بافریاد «الله اکبر» ادامه فشار وظلم حاکم را فریاد نمی زنند؟
.اما شاید بانگ «الله اکبر» کمترنقل قول است تا نوعی یادگارتاریخی.
اسلاوی ژیژک درکتاب «خلع سیاسی اخلاق»(1) ازیک کمونیست وانقلابی اسلونی
یاد می کند که درسال ۱۹۴۳دراردوگاه اسیران سیاسی وقومی دولت فاشیستی ایتالیا درجزیره « راب»(2) شورش زندانیان یوگسلاوی را رهبری کرد وبربیش از۲۰۰۰
سرباز مسلح ایتالیائی پیروزگردید. کمونیست ها پس ازپایان جنگ این مرد انقلابی را دستگیرودراردوگاهی درجزیره ای زندانی کردند وسپس درسال ۱۹۵۳وادارش کردند با سایر زندانیان مجسمه ای بمناسبت دهمین سال شورش جزیره « راب» بناکند.
به زبان ساده تر، مجسمه ای برای خودش وبه یادبود خودش.
ژیژک درسرنوشت این انقلابی، سرنوشت مشابهی ازمیلیون ها انسانی را میبیند که ابتدا درمبارزات انقلاب سرخ روسیه شرکت می کنند و سپس دردوران فرمانروائی استالین به برده هایی تبدیل می شوند که به اجبار درساختن مجسمه یادبودگذشته انقلابی خود محکوم می گردند.به گفته ژیژک یک نوع « ظلم شاعرانه».
ما ایرانی ها برای شعروشاعری، از ذوق وقریحه بالائی برخورداریم -وحال بنظر می آید برای « ظلم شاعرانه».
ما با بانگ «الله اکبر» مجسمه خود، مجسمه انقلاب ۵۷ یا بهتربگویم، گذشته انقلابی
مادران و پدرانمان را بنا می کنیم.
بااین تفاوت با آن انسانهایی که ژیژک ازآنها نام می برد، که ما بر عکس آنها بدلخواه خود این کار را انجام میدهیم - ودرزمانی که امید به رهائی از دیکتاتوری مذهبی جلوی چشمانمان قرارگرفته.
آیا روزی به یادبود «الله اکبر» امروزمان- « ظلم شاعرانه»ای که بسوی
خودمان نشانه گرفته ایم - آیا روزی به یادبود «الله اکبر» امروزمان خواهیم گفت: «…برای همینه این مملکت عقب مونده …» ؟
*این مقاله درژوئن 2009
خرداد۱۳۸۷
نوشته شده
1) Slavoi Zizek, Die Politische Suspension des Ethischen. Frankfurt am Main 2005
2) Raab
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen